آهای زمستان
حواست جمع باشد که دور تو و تمام عاشقانه هایت را خط خواهم کشید
اگر با آمدنت او حتی یک سرفه کند …
.
.
.
.
متن طولانی زمستانه
من عاشق زمستانم
عاشق اینکه ببینمت در زمستان آرام راه می روی که سُر نخوری
که گونه هایت از سرما سرخ شده است
سر خود را تا حد ممکن در یقه ات فرو کرده ای
دست هایت در جیبت به هم مچاله شده
معصومانه به زمین خیره ای
چه قدر دوست داشتنی شده ای
حرفم را پس میگیرم
من عاشق زمستان نیستم
عاشق تــوام !
.
.
.
.
به گوش ام خش خش پاییز زرد است
دل ام میعادگاه زخم و درد است
نمی آید صدایی از در و دشت
هوا بس ناجوانمردانه سرد است
.
.
.
.
اشک هایم که سرازیر می شوند
دیر نمی پاید که قندیل میبندند
عجب سرد است هوای نبودنت …
.
.
.
.
وقتي در شب راه ميرفتم
و در جستجوي پناهگاه گرمي بودم
از کنارم گذشت
گفتم
هی نگاه کن ! روي مژههايت دانههاي برف ريخته است ..
و او گفت
اين برف نيست ..
پرهاي بالشي است که خدا در آسمان تکانده است
و سپس لبهاي خندانش را گشود ..
تا برفي را فوت کند
و ما هردو خنديديم
بعد به چشمانش نگاه کردم
و ديدم که چشمانش گرمترين پناهگاه جهان است .
.
.
.
.
زمستان
سپیدی شانههای برفیات
و بهار
قرار با اطلسیها
در مردمک چشمان توست
.
.
.
.
زمستان
فصل با طراوت
وزیبای است
کم تر از بهار نیست
فصل سرد و ساده
با چهره ی گشاده
فصل مهربانی
با انگیزه ی سرشار
ما سردی های زمستان را
با نفس های گرم تو
بهار خواهیم کرد…
زمستان فصل خواهش است
فصل جوشش است
کم تر از بهار نیست. …
.
.
.
.
.