سال گذشت…
ن دردامون کم شد…ن اوضامون روبراه شد…ن خستگی ها از تنمون در رفت.
فقط عادت کردیم ب سختیا…ب دردا…ب غصه ها..
دیگ‌ براشون گریه نمیکنیم…غصه نمیخوریم…عادی شدن برامون…مث دست و پامون ک عادت کردیم وصل باشه بهمون…غصه هامونم جزئمون شده…
ناشکری نباشه …ولی دمت گرم این رسمش نبودا…
دلتنگ همه روزای قدیم ایم….
.
.
.
.
چرا کشتیش؟

  • آقای قاضی به خدا من نمی‌خواستم،
    مجبورم کردن،
    همه‌چی منو مجبور کرد،
    ما همیشه مجبور بودیم،
    مجبور بودیم به زجر کشیدن،
    درد کشیدن،
    تحمل کردن،
    من نمی‌خواستم جوونیمو بکشم،
    ولی چاره‌ی دیگه‌ای نداشتم.
  • بفرستید آسایشگاه بستریش کنن.
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    میدونی بدی زندگی آدمای تنها چیه؟
    اینکه گاهی میخوان حرف بزنن ولی خب با کی؟
    گاهی نیاز دارن خودشون رو لوس کنن ولی خب برای کی؟
    .
    .
    .
    .
    .
    هنوزم وقتی دلم گرفته س پناهم ۴جوکه‌..
    وقتی دنبال خالی کردن خودمم یاد اینحا میفتم…
    رفیق روزای سخت…دلم گرفته…از بازی های روزگار‌..از سنگ اندازی های خانواده…از نبودن هیچ همدمی..‌
    اونی ک باید کنارم باشه هم جواسش ب من نیس‌…
    چقدر زندگی سخته…
    هیجوقت فک نمیکردم ی روزی برسه ک از هجوم افکار خابم نبره…
    خدایا…چشماتو ازم ورندار….
    .
    .
    .
    .
    .
    از من
    فقط
    خبر داشت،
    همین…
    مثل مردمی که می دانند
    جایی از جهان جنگ است.
    .
    .
    .
    .
    .
    دور بودن از عزیزان مشکل است / إمتحان با وفایی ،در جدایی حاصل است / گرچه من دورم زپیشت ای رفیق / دوریت دریا و یادت ساحل است.
    .
    .
    .
    .
    .
    ارزش قطره هاي باران را گلهاي تشنه ميدانند و قدر دوستان خوب را دلهاي تنگ
    .
    .
    .
    .
    همیشه دوست داشتم ابر باشم
    چون ابر انقدر شهامت داره که هر وقت دلش میگیره
    جلوی همه گریه کنه
    .
    .
    .
    .
    .
    از ازل تقدیر ما با جوهر هجران نوشت بی تو بودن را برای با تو بودن می نوشت می نوشت و آن ملائک می سرود قصه درد است هجران می نوشت
    .
    .
    .
    .

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *