شب قدر از خم توحید شرابم دادند

تشنه لب بودم آب از می نابم دادند

العطش گفتم و نوشیدم از آن باده ناب

تا نجات از عطش روز حسابم دادند
.
.
.
شب قدر است و مهدی (عج) در نیایش

چه نیکو می کند او را ستایش

اگر بیدار باشی تا سحرگاه

به خالق می کند ما راسفارش
.
.
.
دست های من دخیل دل پاکت

مرا در این ساعات نه به بهای لیاقت

بلکه به رسم رفاقت اول حلال و بعد هم دعا کن

و خدا کند که بدانی چقدر محتاج است

نگاه خسته من بر دعای دستانت

.
.
.
.باز هم وقت مناجات و دعا آمده است

فرصت زمزمه‌ی نام خدا آمده است

شب قدر است و همه جن و ملک می‌دانند

نوبت دلخوشی هرچه گدا آمده است

.
.
.
.
شب عفو است و محتاج دعایم

زعمق دل دعایی کن برایم

اگر امشب به معشوقت رسیدی

خدا را در میان اشک هایت دیدی

کمی هم نزد او یادی زما کن

کمی هم جای ما او را صدا کن

بگو یارب فلانی روسیاهست

دو دستش خالی و غرق گناه است

بگو یارب تویی دریای جوشان

در این شب رحمتت بر وی بنوشان
.
.
.

.
از غافلان حساب دلم را جدا کنید

حرف و حدیث کهنه خود را رها کنید

چیزی به شب نمانده به خلوت که می روید

قدر است، قدری دل شکسته ی مارا دعا کنی..
.
.
.
.
نما ای دیده ما را یاری امشب

که محتاجم به اشک جاری امشب

ببار اشک غم ای چشم گنهکار

اگر با ما محبت داری امشب

.
.
.

رو به سوی تو نمودم که پناهم بدهی

نعمت مغفرت و عفو گناهم بدهی

ز آنچه دادی به کسانی که مقرب گشتند

چه شود از کرمت نیز به ما هم بدهی
.
.
.
.
یا رب ز تو امشب عطا می طلبم

هشیاری و بخشش خطا می طلبم

مقبولی روزه و نماز و طاعات

از درگه لطفت به دعا می طلب

.
.
.
.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *