دراین هوایِ بهاری،
شدم دوباره هوایی
بهار می رسد،
اما… بهارِ من! تو کجایی؟!
.
.
.
.
چند روز دیگر امروز پارسال میشود
کمی ساده اندکی خنده دار و قدری عادی !
امروز سالهاست میرود وما همیشه چشمانمان پی فرداست .
افسوس !
به فکر پاییز تابستان را
و به فکر بهار زمستان را فدا میکنیم .
جشن می گیریم عید می گیریم
و دوباره
همانی می شویم که بودیم با اختلاف چند تار موی سپید تر
.
.
.

.
.بهار می اید به ترانه به نسیم به شکفتن به شقایق
اما اگر از امدنش خواب روی
اگر از امدنش نشئه ی طعم عسل باغ شوی
یا که چشمان غزال به درستی بردت تا شب خواب
سرنوشت باقیست و زمستان جاریست..
.
.
.

.
.میدانم!
بهار خنده ی زیبای توست که
هر روز در دلم سبز میشود
.
.
.

.چقدر این دوست داشتن های بی دلیل خوب است،مثل باران بی سوال!!
بارانی که هی ارام وشمرده شمرده می بارد،باران که می بارد تمام
کوچه های شهر پر از فریاد من است، که می گویم :“من تنها نیستم،فقط منتظرم”
.
.
.

.
.
به خاطر بسپاربهار می آید به ترانه به نسیم به
شکفتن به شقایقاما اگر از آمدنش خواب رویاگر از امدنش نشئه ی طعم عسل باغ شوییا که چشمان غزال به
درستی بردت تا شب خوابسرنوشت باقیست و زمستان جاریست.
.
.
.

..
زندگی را ورق بزن
هر فصلش را خوب بخوان
با بهار برقص
با تابستان بچرخ
در پاییزش عاشقانه قدم بزن
با زمستانش بنشین
و
چایت را به سلامتی نفس کشیدنت بنوش
زندگی را باید زندگی کرد
آنطور که دلت می گوید
مبادا زندگی را دست نخورده برای مرگ بگذاری
.
.
.
.
.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *